ساعت 8 صبح 11مرداد راننده اتوبوس شركت واحد در حال عبور از خيابان شيخ بهايي بود كه داخل زمين خاكي چشمش به 2سر افتاد. ابتدا تصور كرد كه آنها ماكت يا مجسمه هستند وقتي نزديك شد فهميد كه سرها متعلق به زن و مردي جوان است و پليس را خبر كرد. با حضور قاضي سيدسجاد منافيآذر، بازپرس جنايي تهران و تيمي از كارآگاهان اداره دهم آگاهي تحقيقات براي كشف اين راز شروع شد.
بهنظر ميرسيد كه قاتل پس از رها كردن سرها، آنها را آتش زده و محل را ترك كرده بود اما خيلي زود آتش خاموش شده و چهرهها قابل شناسايي بود. هيچ ردي از عامل جنايت و ساير اعضاي بدن مقتولان در محل نبود. احتمال ميرفت كه قاتل بقاياي اجساد را در محلهاي ديگري رها كرده باشد.
به اين ترتيب با دستور دكتر محمد شهرياري، سرپرست دادسراي جنايي تهران، جستوجو در محلهاي بازيافت زباله شروع شد. حدس قاضي شهرياري درست از آب درآمد و 24ساعت بعد نيمتنه و پاي زن جوان در محل بازيافت زباله كشف شد. آزمايش دي اناي مشخص كرد كه آنها بقاياي جسد زن جوان هستند. قدم بعدي شناسايي هويت قربانيان بود. به همين دليل كارآگاهان جنايي به بررسي پروندههاي مربوط به افراد گمشده پرداختند اما نتيجهاي بهدست نيامد.
كارآگاهان در ادامه به سرنخهايي از يك خودروي لندرور دست يافتند. اين خودرو ساعتي قبل از پيدا شدن سرها، در آن محل ديده شده بود. از آنجا كه اين خودرو خاص بود و تعداد زيادي از اين ماشين در ايران وجود نداشت، بررسيها ادامه يافت و معلوم شد پيرمردي كه در نزديكي محل رها شدن سرها زندگي ميكند صاحب يكي از همين خودروهاست.
او در يك خانه ويلايي 200متري در امير آباد زندگي ميكرد و همراه وي همسر، پسر و عروسش زندگي ميكردند اما به گفته همسايهها مدتي بود كه از پسر جوان و همسر او خبري نبود. همين كافي بود تا پيرمرد دستگير شود. او در ابتدا مدعي شد كه بيگناه است اما در ادامه سرنخهايي بهدست آمد كه باعث شد وي قفل سكوت را بشكند. او اعتراف كرد كه مقتولان پسرخوانده و عروسش هستند و وي آنها را به قتل رسانده است.
- از اقامت در انگليس تا جنايت در تهران
پيرمرد 75ساله روز پنجشنبه براي تحقيق به دادسراي جنايي تهران منتقل شد. او 4ليسانس ازجمله مديريت، حسابداري و امور بانكي دارد و ميگويد كه اذيتهاي پسرخواندهاش او را به جايي كشاند كه دست به اين جنايت بزند. در خانه وي 3اسلحه شكاري كشف شد كه همه آنها مجوز داشتند و با يكي از آنها كه متعلق به 60سال پيش است جنايت رخ داده بود. عامل جنايت وقتي مقابل محمد شهرياري، سرپرست دادسراي جنايي تهران قرار گرفت، جزئيات جنايت را شرح داد كه در ادامه سؤال و جوابهاي رد و بدل شده بين قاضي و متهم را ميخوانيد:
- قاضي: چه شد كه فرد تحصيلكردهاي مثل تو تبديل شد به يك جنايتكار؟
متهم: من پسر بزرگ كردم كه در پيري عصاي دستم شود اما شد بلاي جانم. ديگر خسته شده بودم و جانم به لبم رسيده بود. براي همين تصميم به قتل گرفتم.
- بيشتر توضيح بده؟
شهرام(مقتول) پسرخواندهام بود و من از بچگي او را بزرگ كردم. داستانش مفصل است. خواهرزنم سالها قبل همسر دوم مردي شد و مدتي با او زندگي كرد. آنها صاحب پسري شدند كه اسمش را شهرام گذاشتند اما آن مرد بهخاطر اينكه همسر اولش متوجه اين راز نشود از خواهرزنم جدا شد.
خواهرزنم به همراه نوزادش به خانه ما آمد. از آنجا كه من مشكل داشتم و نميتوانستم بچه دار شوم، به خواهرزنم پيشنهاد دادم كه پسرش را ما بزرگ كنيم. او هم قبول كرد. شهرام را از نوزادي من و همسرم بزرگ كرديم. خواهرزنم هم مدتي بعد از خانه ما رفت و شهرام پيش ما ماند و گاهي به ديدن مادر اصلياش ميرفت.
حتي زمانيكه شهرام 15سالش بود به همراه او و همسرم به مكه رفتيم و خيلي برايش زحمت كشيدم. از بچگي هر چه ميخواست تهيه ميكردم؛ با اين حال در تربيت او موفق نبودم. ششم ابتدايي بود كه درس را رها كرد. برعكس من كه 4تا ليسانس گرفتم، علاقهاي به درس نداشت. 20سالش كه شد در دام موادمخدر روانگردان گرفتار شد. دوستان ناباب داشت و ديگر نميدانستم چه كنم.
- از مادر اصلياش كمك نخواستي؟
او 10سال پيش به سرطان مبتلا و فوت شد. شهرام، من و همسرم را بهعنوان پدر و مادر قبول داشت و هميشه پيش ما بود.
- شهرام چه كاره بود؟
مدتي در مكانيكي كار كرد، مدتي هم نجاري. بعد با پيكان مسافركشي ميكرد. مدتي هم در فرودگاه كار كرد و راننده بود اما اين اواخر آنقدر اعتيادش شديد شده بود كه ديگر سركار نميرفت و من خرجش را ميدادم.
- خودت چه كارهاي؟
من پيش از انقلاب در بانك كار ميكردم. بعد در دفتر نخستوزيري مشغول بهكار شدم و با يك نهاد امنيتي در دوران پيش از انقلاب هم همكاري داشتم. وضع ماليام خوب بود. پدرم هم كارمند شركت نفت بود و خيلي كمكم كرد. پس از انقلاب هم در شركتهاي خصوصي كار ميكردم و مشكل مالي نداشتم. اقامت كشور انگلستان را دارم و در سال 52چندسالي در آن كشور به همراه همسرم زندگي كرديم.
- از جزئيات جنايت بگو چه شد كه دست به قتل پسرخوانده و عروست زدي؟
شهرام 8سالي ميشد كه با دختري به نام نرگس آشنا شده و با او ازدواج كرده بود. نرگس از وقتي كه با پسرم ازدواج كرد خانوادهاش او را طرد كردند چون راضي به اين ازدواج نبودند. البته حق هم داشتند چون پسرم اعتياد داشت و مدتي بعد نرگس را معتاد كرد. شهرام اين اواخر مدام من و همسرم را كتك ميزد تا جايي كه از او شكايت كردم و بازداشت شد اما دلم نيامد و رضايت دادم و آزادش كردند. من آنقدر شهرام را دوست داشتم كه خانه 200متريام را براي بعد از مرگم به نامش زده بودم.
حتي حق امضاي تمام حسابهايم را داشت و ميتوانست به راحتي با امضاي خودش پول برداشت كند اما او نمك نشناس بود. آخرين بار 5مردادماه بود كه حسابي مرا كتك زد و من بارديگر شكايت كردم اما باز دلم به رحم آمد و رضايت دادم. هشتم مردادماه بود كه تصميم به قتل او گرفتم. براي همين همسرم را كه پاهايش پيچ خورده وگچ گرفته بود به خانه خواهر ديگرش در پرند بردم و به خانه برگشتم. يكي از اسلحههاي شكاريام را كه متعلق به 60سال پيش است برداشتم، داخلش 5فشنگ گذاشتم و آن را زير تخت پنهان كردم. ساعت 11شب بود كه باز پسرم شروع كرد به فحاشي. من به اتاق برگشتم و اسلحه را برداشتم.
پسرم كه اسلحه را ديد شوكه شد اما من كه ديگر خسته شده بودم گلولهاي شليك كردم كه به زير چشمش خورد. بعد از آن عروسم صداي گلوله را شنيد و به سمت ما آمد. به سمت او هم گلولهاي شليك كردم. او فرار كرد و به اتاقش رفت و زير تخت پنهان شد. به طرفش رفتم و تير خلاص را به او و پسرم شليك كردم.
- بعد چه كردي؟
آن شب با ارهبرقي جسد شهرام را مثله كردم. بقاياي جسد را داخل چند نايلون گذاشتم و هر يك را در سطلهاي زباله در خيابان كريمخان انداختم اما سرش را با خودم نبردم. پس از آن سر را با خود به زمين خاكي بردم و در آنجا آتش زدم. به خانه برگشتم و خوابيدم. وقتي بيدار شدم سراغ جسد نرگس رفتم و او را هم مانند شهرام مثله كردم. سر او را هم به خيابان شيخ بهايي بردم و آتش زدم.
- در اين مدت اخبار اين حادثه را در فضاي مجازي و روزنامهها نخواندي؟
نه. من اصلا خط موبايل ندارم چون بهنظرم تكنولوژي آرامش را از خانوادهها ميگيرد. روزنامه هم نميخوانم و سرم بيشتر با گل و گياه باغچه خانهام گرم است. راستش اصلا فكر نميكردم كه لو بروم و اگر ميدانستم سرها را در جاي ديگري دفن ميكردم. اگر اخبار را ميخواندم قطعا فرار ميكردم و به انگليس ميرفتم اما حالا دوست دارم زودتر اعدام شوم.
- سابقه داري؟
نه. اعتياد هم ندارم. حتي بيماري روحي و رواني هم ندارم. پس از قتل همه جاي خانه را تميز كردم تا اگر همسرم برگشت متوجه ماجرا نشود. ميخواستم به او بگويم شهرام با نرگس رفتهاند تا جاي ديگري زندگي كنند اما خيلي زود دستگير شدم. در اين مدت هر وقت دوستانش سراغ شهرام را ميگرفتند به آنها ميگفتم كه از خانه من رفتهاند.
نظر شما